خواجه نصیرالدین طوسی

 

تنظیم: فرزانه دعوتى

ويراستار: مرال دهقانى

 نقاشی: نجمه واحد

نشر شنیداری آواستان

 

یکی بود یکی نبود. پسر کوچکی بود به نام محمد که در خراسان در شرق ایران زندگی می کرد. شب ها هنگامی که همه می خوابیدند او بیدار می ماند و به آسمان خیره می شد. او به هر دسته از ستاره ها در تخیلاتش شکلی می داد. یک دسته را مانند یک خرس بزرگ و یک دسته ی دیگر را مانند یک خرس کوچکتر در ذهنش تصور می کرد. محمد نمی دانست خیلی سال پیش از تولدش دانشمندی ایرانی به نام عبدالرحمان صوفی رازی همین شکل ها را در آسمان دیده بود. عبدالرحمان با استفاده از پیکره های ستارگان نقشه ای برای آسمان رسم نموده بود.


نظرتان در مورد این داستان چیست؟

Comments: 0